داشتم فکر می کردم من دلم میخواسته یه فیلمساز بشم. یه نویسنده خوب. غرق هنر. اما نشد. و امکان شدنش کمه.  چنان زندگی به یه بن بستی رسیده که حالا فقط کتاب می خونم ولی خیلی تلاشی واسه فهمیدنشون نمی کنم. حالا غرق کتابا و فیلمای دردآلود میشم. پر از عشق ناکام، اهداف ناکام اما در آخر یا دراماتیک تموم مشن یا یه تراژدی ان. چون خودم درد کشیدم. کمی تسکین میده، که همدردی هست. با خودم میگم ما پایینی ها واسه این آفریده شدیم که سوژه ی یه عده بالایی بشیم واسه فیلم شدن واسه داستان شدن. سوژه یه سری آدم خوش شانس که بازم از دردای ما پول به جیب بزنن. من میرم و پول میدم بابت تماشا کردن دردای خودم. اما در قالبهای متفاوت و جذاب.

#سخنگوی پایینی ها و دردمندا و بیچاره ها که سوژه فیلم شدن اما دردی از دلشون دوا نشد.

#کمی باهاتون درد و دل کردم.پیشتون غر زدم. ازم ناراحت نشید. که ناراحت میشم.