یکی از اقوام که همسایه هم هستن شب اومد خونه ما.( باید بگم این ایام خونه مادربزرگم هستم، من دانشجوی شهری هستم که مادربزرگم اونجا زندگی میکنه و من میرم پیش ننه :)) داشتیم صحبت می کردیم که من خیلی اتفاقی از یه جریانی پرسیدم که مربوط به ایشون میشد. چیز مهمی نبود. ولی یه کم حالت حرف زدنش فرق کرد. گفتم چیز بدی گفتم؟ گفت نه. ولی کمی من من کرد و یهو وارد بحث های سرّی شد. که فلانی چه کرد چرا اینکارو کرد و فلانی اینطور رفتار کرد و من چه کردم. و از این دست حرفا. سفره دلش رو با یه سوال اونم ندانسته باز کردم. منم حالت دهن نمیه باز ، عین ماست وایستاده بودم و فقط گوش میدادم. و سعی میکردم خیلی طرف کسی رو نگیرم. 

این از اون دسته جلسات سرّی بود که ناخواسته واردش شدم. ولی باید بگم اصلا از عملکرد خودم راضی نیستم. من اصلا از این سیاستها هیچی نمیدونم. بلد نبودم حتی از حق مطلب درست دفاع کنم. آخه باید خیلی زیرکانه کاری کرد که نه سیخ بسوزه نه کباب. میدونم این جور حرفها و غیبتا خیلی اخلاقی نیست. ولی وقتی یه خبرایی جدید کشف میشه، یه حالی میده. :) . من خیلی به اینجور بحثا وارد نمیشم.اصلا مایه ی فخر نیست که بلد نیستم. مایه فخر اونجاست که بلد باشی ولی سو استفاده نکنی. 

البته باید بگم این جور حرفای خاله زنکی و غیبتها معمولا خیلی همون اتفاق رو نمی گن بلکه از زاویه دید خودشون میگنش. 

به هر حال داشتم فکر میکردم این همه رفتم دانشگاه  اصلا انتگرال و کِرل و دیورژانس و محاسبه ی سرعت الکترونا در فروپاشی هسته ایی به دردم نخورد. ولی طرف جوری از اشخاص رادیکال گرفت، لوگاریتمش هم محاسبه کرد و بردش زیر کسر و جوری زدش که نیروی فروپاشی هسته ایی با هیچ جا نکرد:| :))).

  پ.و:  کمی اغراق دارد، برای مزاح ؛)