بلاخره از دست امتحانا راحت شدم. البته یه هفته است که تموم شده هیچ لذتی واقعا هیچ لذت فشنگتر از تموم شدن امتحانا نیست. انگار حکم آزادیم رو دادن دستم :)

اما کارهای دیگه شروع شده :| این هفته همش درگیر نشریه بودم. هفته بعدی هم که باز انتخاب واحده وای خدایا رحم کن.

دلم لک زده واسه خرید و بازار و اینا.آدم بازار رو و خریدکن هر روزی نیستم ولی خب خیلی وقته خرید نرفت، چرخی توی بازار نزدم. واقعا اینم حس خوبی داره حس زندگی داره. اصلا داروی ضد افسردگی هم هست.

دلم برای نوشتن تنگ شده. اما امشب خیلی خسته ام فردا شب حتما می نویسم. 

دیگه فعلا اومدم چراغای اینجا رو روشن خاموش کنم و برم. فکرنکنن صاحب نداره وکسی خونه نیست.