اول سلام
دوم امروز روز شلوغی بود کلی کار داشتیم که باید انجام میدادیم و پر از تنش عصبیت خنده شیطنت و دورهمی :)
سوم چشمام ضعیف تر شده و درد میکنه نمیتونم دیگه زیاد تایپ کنم
چهارم اینجا دلم به حضور مخاطبهام گرمه و شما چراغشو هنوز روشن نگه داشتید
نوشتن از دوستداشتنی های زندگیمه و خواستم همیشه نویسنده خوب باشم. سعی ام رو می کنم. و هر نویسنده ایی هم مخاطبش براش عزیزه، پس ممنون که هستید.
پنجم باور نمیکنم که سال جدید اومده ، اما سال پر فراز و نشیب و پر تجربه ایی داشتم.
ششم امروز روز مادر بود، مادر یه چیز عجیبه، از ته قلبم آرزو دارم مایه افتخار مادرامون بشیم لااقل به خاطر دل عزیز و چین های دست مادرا خدایا دعامو قبول کن. امیدوارم به چیزای خوب و آرامش درونی دست پیدا کنیم.
هفتم، سر سفره ی هفت سین بین زمزمه های سبزتون و احسن الحال گفتنا تون برای دلم من هم دعا کنید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو :)
عیدتون مبارک