۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «در جستجو» ثبت شده است

سلام دوباره

+ دلم میخواد دوباره بنویسم خیلی خیلی خیلی دلم تنگ شده برای نوشتن

 - الان؟الان که اماده نیستم

+ مهم نیست دیگه این بار چندمه میگم الان وقتش نیست بار هزارمه

- تو فعلا مریضی بخاطر سرگیجه ات بهتره استراحت کنی 

+ میدونم ولییی... شاید دیگه فرصتی نباشه اصلا. درضمن  من که کلا سرم تو گوشی هست حالا بعضی وقتا یه چیزایی هم بنویسم چه عیب میکنه.

-خب حالا چی میخوای بنویسی

+ هرچی

-حتی کم باشه گاه گاه بیایی

+ کم باشه گاه گاه باشه ولی خب باشه، لااقل برای مدتی تا بعدش ببینم چی میشه

-چرت و پرت باشه چی

+خب باشه مگه من کیم که چرت ننویسم گاهی چرت گاهی حالا شاید خوب

فقط دلم تنگ شده

مشغله ها نمی ذاره خستگی های زود زود ضعف بدنی و عاطفی هام نمی ذاره توی نوشتن ثابت قدم بمونم 

ولی بذار امتحان کنم بزنم روی انتشار و خلااص

- هیشکی نیست بخوندت

+ اوهوم خب دلگیره ولی منطقیه منو کسی نمیشناسه، خودتو با اونا که ده ساله بلاگر بودن اونم تو اوج وبلاگ نویسی مقایسه نکن

- خب پس بزن رو انتشار و خلاص

بسم الله

 

کانال تلگرام درست کردم اونجا می نویسم فقط چون راحت تر بالا میاد معمولا اونجا رو چک میکنم پس راحت تر هم میتونم بنویسم و اپدیتش کنم 

بدون وجود خواننده پابلیک نوشتن صفایی نداره اگرکه باشید دلم گرمه :)

@assami_inside

  • Sara Am
  • دوشنبه ۱۹ آبان ۹۹

بدون عنوان

 :: از اینکه نمیتونم بنویسم (یا در واقع وقت باز نمی کنم براش) دارم دیوونه میشم، دارم دیوونه میشم.

::: از اینکه مورد حمله ی حجمه ای از افکار ضد و نقیض، مخالف و موافق، خلاصه دو نگرش در دو قطب مخالف، قرار گرفتم اذیت میشم. 

اینجور وقتها یا کاغذ و قلم میتونه نجاتم بده که بنویسم و بتونم تفکیکش کنم یا صحبت کردن با یه نفر که می تونه کمکم کنه افکارم رو مرتب کنم و لایه های زیرین رو پیدا کنم. اما...

:::: از اینکه ذهنم رفتار و ویژگی اشخاص  مختلف رو آنالیز میکنه و خودشو جای اونا می ذاره و نمیتونه خودش و درگیر نکنه و گم نشه. حتی من نمیتونم اونها رو روی کاغذ پیاده کنم که به درد داستان نویسی بخورن، آزارم میده.

 * تقریبا حالم خوبه، گاهی قاه قاه می خندم و گاهی چنان غمگینم که جای هیچ روشنایی نیست. تقریبا به طور متناوب دو روز خوبم سه روز بد. و من میخوام خوب باشم.

** تنهایی سخته، منظورم اینکه کسی نباشه که مال خودت باشه کسی که حرفت رو می فهمه و میشه بدون رودربایستی بدون قضاوت بدون ترس حرف زد و حرف زد.، و متقابلا بخوای که حرفهاشو بشنوی و بشنوی. هر آدمی روی زمین به یه نفر برای خودش احتیاج داره. اینو فقط من نمی گم ظاهرا ارنست همینگوی هم همین رو میگه. 

( صرف نظر از خدا که همیشه هست و همین ویژگی ها رو داره ولی فقط سکوت کرده و به زبان اشاره سخن میگه حالا این بحثش جداست، بگذریم) 

** * دلم برای...هیچی ولش کن.

  • Sara Am
  • سه شنبه ۳۰ بهمن ۹۷

به دنبالت می گردم

کجایی محبوب من... به دنبالت می گردم. هر کجا که پا می گذارم یا پیش از این رفته ایی یا هیچ اثری از تو نیست. شال و کلاه کرده ام و میان دشت و دمن، خیابان و بیابان میگردم شاید تو را بیابم.  ای خویشتن من. تنها لحظه ایی را می خواهم که تو را تنگ در آغوش خود بفشارم. این تن بدون خویش هیچ ست. جز سایه ایی که تلوتلو میخورد. گر تو را بیابم و در خود حلول یابم، بهشت جای من میشود. آنگاه ابرهای تیره به کنار می روند. محبوب من، مدت هاست به دنبالت می گردم...

انتظار



پ.ن:  در جستجوی خویشم تا روزی که در من حلول کند بی قرارشم. هر آینه که خویش در تن رفت. محبوب نیز از پشت مه سنگین پیدا میشود.

پ.ن۲:این عکس اونی نیست که توی ذهنم ساخته شد. متاسفانه نتومستم تصورم رو پیداش کنم.:|

پ.ن۳: یه داستان، تازه خوندنش تموم شد که واقعا بهم چسبید. واسه شروع یه پاییز و بعد از کلی درگیری واقعا لذت بخش بود. بلندی های بادگیر از امیلی برونته، حتما در کتابخانه من راجع بهش می نویسم.

پ.ن۴:یه موزیک هولدن معرفی کرد، خوب بود و باعث شد کنار این داستان حظ ببرم و این حس و حال ، و این نوشته در من  بجوشه.

  • Sara Am
  • دوشنبه ۲۹ شهریور ۹۵
من یک فضانورد هستم
گاهی در آسمان شعر
پرواز می کنم
گاهی در آسمان داستان
در فضای موسیقی غرق می شوم
در پلانهای یک فیلم
در شب های نمایش
من یک فضانوردم
بین خودمان باشد گاهی وقت ها نیز گندش را در می آوردم
روح من یک جا بند نمی شود
و این تنها چیزی ست که مرا خوشحال می کند
پرواز
و من به تو این راز را می گویم
که این تنها چیزی ست که
مرا آرام می کند
نوشتن