۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرآتون» ثبت شده است

تسلیم

گاهی وقتها جز اینکه دستهاتو ببری بالا و بگی تسلیم انگار راه دیگه ای نیست

غمگینم. کشتی ام شکسته به خاطر وجود طوفان و صخره و البته عدم مدیریت بنده شکست و به مقصد (مقصدی که من میخواستم) نرسید این چندمین بار است که اینچنین کشتی ام می شکند و به مقصد نمی رسد.

در این وانفسا بدترین و غیر قابل باور ترین خبر را هم برایت می آورند، خبر رفتن تنها عمویت که همان او دیدنش دلت را وا می کرد. بودنش دلگرمی ات بود. وقتی که نتوانستی باز هم بخاطر طوفان لعنتی و کنکور و درس او را ببینی. یکسال میشد ندیده بودمش و دلم برایش تنگ شده بود. رفت ودیگر نمی توانم ببینمش.سکته ناگهانی بودن علائم قبلی. حالا میفهمم تشنه دیدار کسی بودن چقدر با فقط دلتنگ کسی بود فرق دارد . 

 

نمیدانم چرا این جور شد، چگونه به اینجا رسیدم. خسته ام باز هم احساس بیهودگی و سرگردانی در تنم پیچیده.

این دفعه واقعا خسته ام واقعا

ولی مگر کسی هست که بتونه ارومم کنه؟ نه من تنهام

  • Sara Am
  • جمعه ۱۵ شهریور ۹۸

بلد آرامِ دل

من به معجزه چندان اعتقاد نداشتم. ولی به این اعتقاد داشتم که هیچ اتفاقی، اتفاقی و شانسی نیست. اتفاقی افتاد که به معجزه هم امیدوار باشم. تو دل روزای جهنمی و سوزنده ام یه معجزه شد که آرام آرام گلستان کرد این آتش سوزنده رو. همون آتشی که بعضا هیزمش از سر اشتباهات خودم بود. یه نفر بی نام بی نشان وارد ویرونه ام شد و بی آنکه قضاوتی کنه سعی کرد حالمو خوب کنه. اعتماد کردن سخت بود ولی من بهش اعتماد کردم. به قول مترسک  آروم آروم سعی کرد فکرای غلط منو سر ببره. می گفت این شغل منه این کار منه ولی برای من مثل یه معجزه بود. قول داد تا پیدا شدن مسیر بمونه ولی یهو رفت. کاش این کارو نیمکاره نمیذاشت. کاش برگرده ابراهیمِ روزای سخت من. 


  • Sara Am
  • جمعه ۱۰ شهریور ۹۶
من یک فضانورد هستم
گاهی در آسمان شعر
پرواز می کنم
گاهی در آسمان داستان
در فضای موسیقی غرق می شوم
در پلانهای یک فیلم
در شب های نمایش
من یک فضانوردم
بین خودمان باشد گاهی وقت ها نیز گندش را در می آوردم
روح من یک جا بند نمی شود
و این تنها چیزی ست که مرا خوشحال می کند
پرواز
و من به تو این راز را می گویم
که این تنها چیزی ست که
مرا آرام می کند
نوشتن