سرم رو عین کبک توی درسا و جزوه ها فرو کردم، دریغ از اینکه این بیرون خیلی ماجراها هست. 

من هنوز نفهمیدم یه متفکرم که جدی مسائل رو بررسی میکنه و همچون فیلسوفی به چرایی همه چیز فکر میکنه. بر حسب رشته ی تحصیلیم که فیزیک باشه به اینگونه فکر کردن هم احتیاج دارم. ولی خب آخه سنگینه.0o از طرفی روحیه بازیگوشی دارم که اگه ارضا نشه افسرده میشم. باید شیطنتونی بکنه. اما متاسفانه اونقد سرکوب شده که دیگه خیلی میل به بیرون ریزی نداره. آخر نفهمیدم عاقلم یا دیوانه. سرخوشم یا پرمشغله. 

یه آدم فیزیک خون با یه روحیه لطیف شاعرانگیِ حسااااااس آخه چه به نشریه طنزززز؟

یا برعکس بگیریم آخه من طنز و شوخی رو دوست دارم.

یه آدم طنزپردازِ بازیگوش رو چه به فیزیک؟

البته شاید بودن آدمهایی که در هر دو معادله صدق میکنن. ینی هم طنزپرداز اند هم داستان نویس هم فیزیک دان. هم شوخ طبعی شون رو دارن هم جدی به مسائل مهم فیلسوفانه فکر میکنند. نمیدونم شما میدونید؟  تنها کسی که میدونم شوخ و شنگول بوده ولی مخ فیزیک هم بوده انیشتنه.

البته یه مورد  بهلول هم داریم که عاقل دیووانه بوده.

به هرحال همیشه رعایت حد وسط کار سختیه