هر روز که تلگرام رو باز می کنم به خاطر تعداد زیاد کانالها یه دقیقه طول میکشه آپدیت شه. پر از کانال آدمهاییه که تعدادیشون بلاگر بودن و حالا دم دست ترین ابزار رو واسه نوشتن انتخاب کردن و یا عده ایی هم بلاگر نبود، صرفا کانالهای علمی خبری کتاب...اما این وسط یه سریا هم بی خبر به کانالی ادد می کنن. یهو می بینم امروز عضو کانال دخترِ گیلاسم فردا پسرِ گلابی :| پس فردا فلان.[ اسمها ساختگی است، صرفا واسه انتقال منظور هست] اما من بین بعضی از کانالای گروه الف( کانالهای مربوط به اشخاص)  بجای اینکه لفت بدم میمونم و میخونمشون. حتی اگه ببینم متنهای غم انگیز می نویسه، حتی وقتی میدونم من نمیشناسمش و اونم نمیشناسه منو. شاید انتظاری ازم هم نباشه ولی با خودم میگم شاید دلش به همین عدد خوشه همین تعداد ممبرها. وگرنه کانال نمیزد. همین در توانمه که بمونم. شاید روشنایی به اندازه ی یه شمع باشم. که البته امیدوارم  باشم. چون خودم درک می کنم این شرایط رو. نمیدونم از نظر علمی کار صحیحی هست برای طرف یا نه، ولی میدونم کار ممکن و درستی هست از نظر خودم. منتی هم نیست.

*مخاطبی برای تمام فصولم آرزوست.

**عنوان: فصول استعاره از غم خوشی ناخوشی ...

*** این قضیه از وبلاگ و کانال دوستان جداس، سوتفاهم نشه.