۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

الهی بعد من دنیا نباشد، مثل کاسه گلی بشکند از هم بپاشد

چی میشه که دیگه خودم حتی برای خودم مهم نمیشم، خودمو دست ندارم و از خودم دور میشم؟ چه اتفاقی واسه آدم میتونه بیفته که چنین حسایی داشته باشه؟

هر وقت اینطور خسته و تنها میشم اینطور حتی از خودم خوشم نمیاد، دلم میخواد دنیا تموم شه در دم، در دم و هیچ چیز وجود نداشته باشه. حتی از دوباره زنده شدن هم متنفر میشم و میترسم.


*عنوان شعری که از مامان بزرگم شنیدم، گاهی زمزمه می کنه...

**حالم به پریودی ربط نداره، نه نزدیکای قبلشه نه نزدیکای بعدشه ، نه داخلشه :/


  • Sara Am
  • سه شنبه ۲۴ بهمن ۹۶

حرفی برای گفتن ندارم اما به بهانه ی تو پست می گذارم

تندیس اولین شب آرامش  می رسه به اولین شب بعد از امتحانات.

خلاص شدم. امتحانات سخت و نفس گیری بود. حالا برمی گردیم سمت کارهای لیست شده، سمت نوشتن دوست داشتنی ام. و به دانشگاه فکر می کنم:| عادتمون شده یه کاری رو انجام میدیم ولی در لابلاش به چیز دیگه فکر می کنیم. توی دوران امتحانات به هزار کار نکرده ام به دغدغه هام به مشکلات به خاطرات به هر چی که بگی فکر میکردم و نمی ذاشت درس بخونم:|

حالا ببینم بهونه بعدی بخش تنبل مغزم چیه؟ :|

کلی کتاب دارم که مشتاق خوندنشونم و کلی فیلم. دلم هم واسه یه کارگاه نویسندگی با ذوق تنگ شده که اندکی شوق بهم بده و اپسیلونی انرژی واسه حرکت. 

باز هم با پست های گاه و بی گاه برگشتم. پست های پاره پوره. میدونی راستش گاهی اصلا نمی فهمم چرا باید اینجا چیزی بنویسم، چرت و پرت های که فقط وقت تلفیه.

نمیدونم چرا ماه بهمن رو دوست دارم. اصلا مربوط به کسی یا اتفاقی نیست، همینطوری بیخودی خوشم میاد. کلا زمستون رو دست دارم. و بهمن اسمش قشنگه. مثل مرداد که بهش عِرق دارم :| و یقینا مربوط به آمدن امام و دیو چو بیرون رود فرشته دارید نیست که!

+ همین روز بود که رفت، که زیر اسمش تاریخ خورد و آرام شد last seen long Time، یهویی رفت، این یهویی ها این بی خبری ها آزار دهنده اس.عاشقونه نیست قضیه، بحث دوست داشتنه و نیاز. حالا یه فکری به حال ما نمی کنی رفیق؟ هیچ دلت به رحم نمیاد؟

++ به جان خودم قسم داشتم سعی می کردم همین چیزا رو که تو برگه نوشتم کات کنم اینجا پَست کنم:| :)) . هشتگ: توهم_ تکنولوژی_دیگه حال اینم ندارم!

  • Sara Am
  • دوشنبه ۲ بهمن ۹۶
من یک فضانورد هستم
گاهی در آسمان شعر
پرواز می کنم
گاهی در آسمان داستان
در فضای موسیقی غرق می شوم
در پلانهای یک فیلم
در شب های نمایش
من یک فضانوردم
بین خودمان باشد گاهی وقت ها نیز گندش را در می آوردم
روح من یک جا بند نمی شود
و این تنها چیزی ست که مرا خوشحال می کند
پرواز
و من به تو این راز را می گویم
که این تنها چیزی ست که
مرا آرام می کند
نوشتن